وسواس یکی از بیماری های روانی بسیار پیچیده است که بسیاری از افراد را در جامعه درگیر خود می کند. این بیماری می تواند زندگی اجتماعی و فردی بیمار را مختل سازد. آقای محمد مهدی میرلو یکی از درمانگران در حوزه وسواس به بررسی این بیماری پرداخته اند. وسواس یا به عبارت دقیق تر وسواس فکری – عملی ( obsessive – compulsive disorder ) که به اختصار) (OCD نامیده میشود یکی از پیچیده ترین و شایع ترین اختلالات در حوزه روانپزشکی و روانشناسی است که دهه ها ذهن متخصصان و درمانگران را به خود جلب نموده است. آقای محمد مهدی میرلو یکی از درمانگران برجسته در حوزه وسواس هستند که ابعاد مختلف بیماری وسواس را مورد کاوش قرار داده اند:
ماهیت شگفت انگیز وسواس و میزان بالای ابتلا به این اختلال به حدی است که از حیث شیوع در رده چهارم اختلالات روانی طبقه بنده شده است. مطابق آمارهای علمی بدست آمده از نقاط مختلف جهان مشخص شده است که دو تا سه درصد کل جمعیت جهان ممکن است در طول دوران زندگی خود به این بیماری مبتلا شوند. در سال های اخیر شیوع این بیماری در مقایسه با گذشته افزایش یافته و آمارهای ابتلا نشان میدهد که ۶۵ درصد افراد قبل از ۲۵ سالگی و ۱۵ درصد بعداز ۳۵ سالگی به وسواس مبتلا میشوند. در سنین نوجوانی نرخ ابتلا در پسران دو برابر دختران است هرچند این نسبت در بزرگسالان در زنان و مردان تقریبا برابر است. ویژگی های فرهنگی ،اقلیمی، باورهای مذهبی و سنتی در شکل گیری وسواس و یا تشدید آن نقش دارند هرچند عوامل عصب شناختی و زیستی این اختلال هم باید مورد توجه قرار گیرد.
ماهیت وسواس:
بیماری وسواس که به بیماری شک و تردید نیز معروف است یکی از آزار دهنده ترین اختلالات روانپزشکی و روانشناسی است که علائم آن به تدریج شکل گرفته ولی در برهه ای از زمان با تشدید علائم، کارکرد فرد در زمینه های مختلف مختل میشود و فرد را وادار میکند که از روانپزشک و روانشناس کمک بگیرد. هرچند به دلیل ماهیت پیچیده این اختلال به طور معمول فرد مبتلا بعد از گذشت چند سال از شروع علائم به درمانگر مراجع میکند و همین امر درمان را دشوار می سازد. در این اختلال ذهن فرد درگیر افکار آزار دهنده پیرامون موضوعاتی است که این موضوعات از اهمیت بسیاری در زندگی فرد برخوردار است. در واقع در هر مقطعی از زندگی فرد موضوعاتی که برای فرد اهمیت دارد میتواند مورد هجمه و حمله وسواس قرار گیرد. برای مثال در دوران نوجوانی فرد در انجام امور درسی خود و مطالعه دچار وسواس شده و اجبار به فهم کامل درس، وی را وادار به انجام اعمال وسواسی مینماید که بیش از آنکه باعث تقویت و توانایی فرد در درک مطلب شود عامل بازدارنده در فرایند یادگیری است .در مثال دیگر میتوان به افراد متدین و مذهبی اشاره کرد که با هجوم افکار وسواسی پیرامون صحت اعمال مذهبی مانند نماز،وضو و غسل مواجه شده و ممکن است برای رهایی از اضطراب این افکار اعمال مذهبی را بارها تکرار کنند. معمولا این اختلال خود را به اشکال مختلف از جمله وسواس آلودگی و شست و شو، وسواس شک و وارسی ، وسواس نظم و تقارن، وسواس آسیب و گزند، وسواس های کفرآمیز، وسواس انباشت و احتکار نشان میدهد.
به لحاظ طبقه بندی، وسواس به دو گروه وسواس فکری و وسواس عملی تقسیم بندی میشود. وسواس فکری شامل هر فکر،ایده، تصویر ذهنی است که مدام به ذهن فرد خطور کرده و غیر قابل کنترل می باشد به نحوی که اضطراب فرد را به بالاترین حد خود می رساند. جنس نگرانی و اضطراب همراه افکار وسواسی متفاوت از نگرانی های روزمره فرد درباره مسائل روزمره است به نحوی که این نگرانی و اضطراب کارکرد فرد را در حیطه های مختلف اجتماعی، فردی و شغلی مختل میکند. هنگامی که این افکار به ذهن فرد هجوم می آورند فرد وسواسی تمایل پیدا می کند که آنها را به هر شکل ممکن نادیده یا سرکوب کند. در واقع می توان چنین نتیجه گرفت که افکار وسواسی مهمانان ناخوانده ای هستند که برخلاف اراده و خواسته فرد وارد ذهن او میشوند و فرد را آنچنان درگیر میکند که به حد استیصال و درماندگی میکشانند.
وسواس
ماهیت افکار وسواسی به گونه ای است که با ویژگی های شخصیتی ،ارزش ها ،باورهای مذهبی و اخلاقی فرد در تضاد میباشد و همین امر باعث میشود که فرد مبتلا به وسواس نتواند در مورد مشکل خود با دیگران صحبت کند چون ترس از سرزنش و تحقیر شدن توسط دیگران یا در بهترین حالت نادیده گرفته شدن و درک نشدن بدلیل این افکار را همواره در ذهن خود میپروراند. در برخی افکار وسواسی همانند افکار وسواسی پیرامون مسائل مذهبی و کفرآمیز و همچنین افکار وسواسی مربوط به مسائل جنسی این سرزنش و رنج روانی دو چندان میشود به دلیل اینکه از نظر فرد وسواسی پدید آمدن چنین افکاری در ذهن به معنای فردی غیر اخلاقی و بد بودن است. فرد دائم در ذهن خود بارها این سوال را مرور میکند که «چراچنین افکاری به ذهن من خطور میکند؟».
از جمله رایج ترین افکار وسواسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
افکار مربوط به آلودگی توسط میکروب، کثافت، ترشحات، مواد شیمیایی و غیره.
افکار مربوط به ترس ها و شک های مداوم درباره آسیب دیدن یا موجب بدبختی دیگران شدن
افکار کفرآمیز ناخواسته مانند آلوده کردن یک مکان مقدس
افکار مربوط به ترس یا اجتناب از برخی اعداد مانند ۱۳ یا رنگ ها یا کلمات خاص مانند واژه قتل یا نام بیماری های صعب العلاج مانند سرطان
نکته مهم در مورد افکار وسواسی این است که فرد مبتلا می داند و میپ ذیرد که این افکار از درون ذهن خود فرد نشات گرفته و منشاء بیرونی برای این افکار قائل نیست و به همین دلیل در بسیاری از موارد خود فرد این بینش را دارد که این افکار وسواسی غیرمنطقی و بی معنا هستند .هرچند لازم به ذکر است در مواردی که شدت بیماری زیاد است میزان این بینش و پذیرش کاسته و کمرنگ می شود.
وسواس عملی:
هنگام هجوم افکار وسواسی، فرد تلاش میکند با انجام رفتار و اعمال ذهنی خاصی از دست این افکار رها شود. این اعمال که از آنها میتوان به عنوان تشریفات وسواسی«rituals »نام برد پاسخی در مقابل اضطراب افکار وسواسی هستند که فرد با انجام آن اعمال میتواند اضطراب و نگرانی ناشی از این افکار رهایی یابد. این اعمال معمولا به صورت کلیشه ای ، تکراری ، ظاهرا هدفمند و مطابق با قواعد خاص و مشخصی انجام میشود. نفس انجام این اعمال وسواسی برای فرد هدف محسوب نمیشود بلکه معمولا این رفتارها در جهت پیشگیری از وقوع یک رخداد ناگوار برای مثال مرگ یا بیماری عزیران و نزدیکان فرد صورت میگیرد. گاهی ماهیت اعمالی که انجام میشود ارتباط منطقی با افکار و تصورات فرد ندارد برای مثال فردی که فکر مرگ یکی از عزیزانش به ذهنش خطور میکند برای رهایی از این افکار مدام لامپ اتاق خود را بارها روشن و خاموش میکند و یا با لمس کردن عکس فرد عزیز خویش اطمینان پیدا میکند که فکر مربوط به مرگ و آسیب آن فرد در جهان واقعی رخ نخواهد داد. آنچه باعث انجام اعمال وسواسی در فرد میشود حس اجبار درونی است که گویی نیرویی فرد را از درون مجبور به انجام این عمل میکند و فرد توان مقابله با ان میل را ندارد. از اعمال وسواسی رایج می توان به موارد زیر اشاره کرد:
شستشوی مداوم دست ها به دفعات مکرر بعد از سرویس بهداشتی
چک کردن مدام در و پنجره
قرار دادن اشیاء با نظم و ترتیب خاص به همراه رعایت تقارن
افراط در شستشو بدلیل ترس از میکروب یا نجاست
در اویل شروع بیماری وسواس فرد در برابر هجوم افکار و اعمال وسواسی مقاومت می کند و بسیار تلاش میکند که جلوی افکار خود را گرفته و اعمال را انجام ندهد. اما با شدت گرفتن این بیماری فرد وسواسی مقاوت کمتری را نشان میدهد. معمولا فرد مبتلا وسواس های خود را بی معنی،غیر واقعی و افراطی می داند ولی در موراد شدید این بیماری فرد نمیتواند مرزبین افکار و واقعیت را تشخیص دهد و ناتوان است که تحلیل درستی از افراطی بودن ترس هایش انجام دهد.آنچه در تشخیص این اختلال اهمیت دارد بررسی این نکته مهم است که این افکار و اعمال به چه میزان بر فعالیت روزانه فرد تاثیر و کارکردهای وی را مختل کرده است. به عبارت دیگر صرف انجام اعمال تکراری باعث نمیشود که فرد مبتلا به وسواس تشخیص داده شود بلکه میزان و شدت ناراحتی و اضطراب فرد و مدت زمانی که فرد در طول روز درگیر این افکار و اعمال است – متداول بیش از یکساعت باید باشد – ملاک تشخیص وسواس میباشد زیرا حدود ۸۷ درصد افراد سالم نیز در طول زندگی خود افکار مزاحم و ناخواسته وسواسی را تجربه میکنند ولی بیماروسواسی محسوب نمیشوند.
خرافات و وسواس:
در بررسی و مقایسه میان افکار وسواسی با باورهای خرافی از یک سو و اعمال وسواسی با اعمال خرافی از سوی دیگر شباهت های زیادی میتوان مشاهده کرد. هم در خرافات و هم در افکار وسواسی فرد در بسیاری از مواقع به جنبه غیر عقلانی و غیرمنطقی بودن آنها آگاهی دارد ولی ترجیح میدهد که به انها باور داشته و در زندگی روزمره آنها را مدنظر قرار دهد.از سوی دیگر بسیاری از اعمال خرافی همانند اعمال وسواسی به این دلیل انجام میشوند که فرد از طریق انجام انها تصور میکند از رخ دادن اتفاق ناگوار جلوگیری میکند یا سلامتی فرد یا اطرافیانش با انجام چنین اعمالی تضمین میشود. تفاوت اصلی وسواس با خرافات در این است که محتوای وسواس در اغلب موارد برای خود فرد غیرقابل قبول و ناراحت کننده است در حالیکه در خرافات چنین حسی برای فرد ایجاد نمیشود. از سوی دیگر وسواس جنبه شخصی و فردی دارد و به همین دلیل به تعداد افراد روی زمین میتوان وسواس داشت در حالیکه خرافات معمولا جنبه عمومی و همگانی دارد و مورد توجه بخش قابل توجهی از افراد جامعه است برای نمونه نحسی عدد ۱۳ از جمله خرافات رایج به شمار می آید.
نگاهی تاریخی به وسواس:
به لحاظ تاریخی پدیده وسواس قدمتی طولانی در تاریخ بشریت دارد و از زمانیکه مساله تمایز ذهن و واقعیت برای انسان مطرح شد این اختلال شکل گرفت.در واقع وسواس محصول آگاهی فرد از تمایز دوگانه میان ذهنیت و عینیت و به تعبیری ذهن و عین است. افکار وسواسی در طول تاریخ احساس نامطلوبی در بشر پدید آورده که امروزه از آن بعنوان احساس گناه«guilt» یاد میشود. به تعبیر دکتر حبیب الله قاسم زاده در مقدمه ای که بر کتاب رهایی از وسواس نوشته بروس و همکاران نگاشته اند در قرن های گذشته اصطلاح عذاب وجدان که امرزوه محدود به وسواس های اخلاقی و مذهبی میگردد همه انواع مختلف وسواس را در بر میگرفته است. در متون مسیحیت نمونه هایی از افکار وسواسی که به ذهن کشیشان و قدیسان مسیحی حمله ور میشد ذکر شده است. به عنوان مثال جان کلی ماکوس قدیس قرن ششم میلادی از افکار زشت و خجالت آوری شکایت میکند که هنگام نیایش به ذهن برخی از متدین مسیحی خطور کرده و آنان را آزار داده است. همچنین کلی ماکوس در کتابش به راهبی اشاره میکند که گرفتار فکر کفرامیزی شده و برای رهایی از این افکار به مدت ۲۰ سال به روزه داری و عبادت پرداخته اما نتوانسته بود از شر این افکار رهایی یابد. آن تونیوس،کشیش فلورانسی وسواس مذهبی را معادل با ترس و کم جراتی دانسته و علل پنجگانه شامل سرشت و بنیه ضعیف،نفوذ شیطان، افراط در زهد، و ریاضت ،بیماری روانی و ارتباط با افراد وسواسی را در شکل گیری وسواس موثر میداند.مواردی از این دست به کرات در متون مختلف قرون وسطی ذکر شده است. در مجموع میتوان چنین نتیجه گرفت که تا اواخر قرن شانزده، مقامات کلیسا نگاه منفی و بدبینانه به این بیماری داشته و افراد مبتلا بیشترین تلاش را برای سرکوب این افکار میکردند.
از قرن ۱۷ به بعد نگاه به به وسواس تغییر یافته و مداخلات پزشکی و رویکرد غیر مذهبی و تاحدودی علمی در درمان این اختلال آغاز میشود. آب درمانی و استفاده از حجامت و تنظیم خواب و تغذیه از جمله این موارد بود. هرچند در موارد شدید ابتلا به وسواس، افراد مبتلا در آسایشگاه ها و تیمارستان ها نگهداری میشدند. با ظهورروانکاوی که توسط فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹) بنیان نهاده شد رویکرد نوینی در تبیین این اختلال مطرح شد. تفسیر نمادین از وسواس محور اصلی تبیین های فروید از این پدیده روانی است .همزمان در اوایل قرن ۲۰ پزشکان، دیگر تمایل نداشتند که وسواس را نوعی جنون تلقی کنندو به همین دلیل بستری کردن فرد وسواسی در تیمارستان را امری غیرضروری میدانستند.
امروزه طیف وسیعی از رویکردهای درمانی یرای کنترل و درمان این اختلال که ماهیتی پیچیده و نوسان دارد بکار گرفته میشود. درمان شناختی رفتاری(cognitive –behavioral therapy ) که به اختصار CBT نامیده میشود با تمرکز روی فرایند تفکر و خطاهای شناختی فرد وسواسی و بکارگیری تکنیک های رفتاری از جمله پرکاربردترین و تاثیرگزارترین درمان ها بشمار می آید. هرچند در دهه های اخیر تحقیقات بسیار وسیعی پیرامون مبانی عصب شناختی و نوروسایکولوژی وسواس انجام شده ولی همچنان به نظر میرسد راه طولانی در رسیدن به درمانی جامع در مورد این اختلال شگفت انگیز و پیچیده که چهره های مختلفی را از خود نشان میدهد وجود دارد.
Comments